دانلود رمان زیر باران

13 آذر 1398
رمان زیر باران
رمان زیر باران

دانلود رمان زیر باران اثر زهرا ارجمند نیا با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان این رمان در مورد یه دختر با عواطف شکننده و پر از درک زندگی ، مغرور و خوش قلب ، یه پسر با قلب سنگی و غرور بیش از حد ، همراه با جذبه ی منحصر به فرد ، تقابل دو آدم متفاوت ، شروع عشق و دلدادگی ، آدمایی که بلدن حرف دلشون و بزنند ، بلدن عاشقی کنند ، بلدن تکبر و روبرو احساسشون به زانو دربیارند ...

خلاصه رمان زیر باران

جلوی کمد لباسام ایستادم و سریع جین مشکی و مانتوی آبی نفتیم و که شیک و اسپرت بود با مقنعه ی مشکیم برداشتم.

بعد از برداشتن کتونی های مارک آبی نفتیم از کمد مخصوص کفشام آماده شدم و جلوی آینه ی قدی اتاقم ایستادم.

با دیدن خودم لبخندی از سر رضایت رو لبم نقش بست ...

کمی عطر به خودم زدم و با برداشتن کوله ی مشکی رنگم و آیفون خوش دستم از اتاقم خارح شدم

از پله های مار پیچ خونه پایین اومدم و راهمو به سمت آشپزخونه یا پاتوق ماه بانو کج کردم

با انرژی و صدای بلند به ماه بانو سلام کردم و اونم با لهجه ی زیبای جنوبیش جوابم و داد

چند سالی می شد که با شوهرش عمو مسلم خونمون کار میکردن و تو سوییت کوچیک حیاط پشتی هم زندگی میکردن

با عجله از روی میز چیده شده واسه صبحونه لیوان شیر و برداشتم و لاجره سر کشیدم

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان زیر باران

دانلود رمان بلندای شانه هایت

13 آذر 1398
رمان بلندای شانه هایت
رمان بلندای شانه هایت

دانلود رمان بلندای شانه هایت اثر معصومه خلیلی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان راجب یک مهماندار به نام هلنا و هاوش خلبان هواپیمایی مسافربری که تصادفی با هم انیس میشوند ، دخترک قصه تنهاست و کمی ابلهانه و بچگانه رفتار می کند ، اما پسر با تدبیر و پخته است ، هاوش که بخاطر نقص ظاهریش در بچگی از سمت هم سن و سالان و در بزرگسالی از طرف جنس مخالف زیاد جذاب نبود دچار یک عقده و سرکوب شده و تمام دوران زندگیش را برای انتقام گیری صرف کرده با هلنایی که بخاطر شجره خانوادگیش از سمت همه اقوام طرد شده و بی دست و پاس آشنا میشود ...

خلاصه رمان بلندای شانه هایت

پا تا به سر،دلشوره ام و سراسیمگی و دلواپسی اما ته دلم یک اشتیاق موهوم ناشناخته هم غنج می رود.

آتش به جان ... همه جا را سرک می کشم.

زلال ترین شبنم را از گونه های گل سرخ ...

نمی دانم کدام سیاره،بر می گیرم ، دو مشت خاک از بلندترین قله ها برمیدارم برای بلندای شانه هایت ...

آنقدر توی درس و کار و روابط بی قید با زنها غرق شدم که فراموش کردم زندگی کنم.

اشتباهاتم در مورد ارتباطم با زنها چنان زیاد و قابل تأمّل بوده که به کل فراموش کردم چطور زنی را بیشتر از تنش دوست داشته باشم ...

آنقدر تنوع زن توی *** بوده که بلد نیستم طبع بوالهوسم را سرکوب کنم.

از خیلی جهات ناتوان تر از آنی هستم که یک مکالمه عادی و عاشقانه را تکمیل کنم و به موارد ج*ن*س*ی نکشانم.

آه ... من دلم یک زن میخواد ... فقط یکی که برایم همدم شود ، یار شود ، رفیق گرمابه گلستان شود ...

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان بلندای شانه هایت

دانلود رمان تو را از خاطرم بردم

13 آذر 1398
رمان تو را از خاطرم بردم
رمان تو را از خاطرم بردم

دانلود رمان تو را از خاطرم بردم اثر مریم یوسفی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم

حکایت این قصه سرگذشت مردی تنها و به دور شده از عاطفه است ، طی پیشامدی از تمام زنان بیزار می‌شود‌ و دست سرنوشت گره اش می‌زند به دختری بی ریا و پر از احساس اما از یاد رفته ، این بار قهرمان داستان مرد دیگریست که برای عشقش تا مرز نابودی می‌جنگد و اما آیا به وصالش می رسد ...

خلاصه رمان تو را از خاطرم بردم

برای تو مینویسم ... برای تو که طنین زیبای یک ترانه ای

برای تو که بهاری ترین لحظه هایت را برای دل پاییزی من گذاشتی

برای تویی که عاشقانه ترین ها را برایم آموختی

آری برای تو می نویسم

برای تو می سرایم

تویی که تار و پود عشق را یادم دادی و زیباترین ها و شیرین ترین ها را به ارمغان آوردی

پس تو را سوگند به مهربانی های بیکرانت

به عشق پاک و نجیبت و صداقت چشمانت با من بمان ...

بمان که لحظه هایم با تو صفای دیگری دارد ... بمان که باران خیلی دوستت دارد ...

با خشم وارد اتاق خوابم شدم ... لگد محکمی به در زدم که باعث بسته شدنش شد،

دنبال ساک دستی مخصوص مسافرتم میگشتم که در با شدت باز شد و نفیسه در چهارچوب در نمایان شد.نفیسه با صدایی که از شدت ترس میلرزید گفت :

شهاب چرا عصبانی می شی ؟

به تندی سرمو بلندکردم و با چشمانی به خون نشسته نگاش کردم دوباره به حرف اومد

بابا ... به من بدبختم حق بده ...

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان تو را از خاطرم بردم

دانلود رمان تمنای وصال

13 آذر 1398
رمان تمنای وصال
رمان تمنای وصال

دانلود رمان تمنای وصال اثر الناز محمدی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان این رمان عاشقانه و اجتماعی درباره دختری به نام تمنا با روحی به نرمی باران ، الهه ای بی تمثیل در سرزمین عشق ، آمد تا مؤمن به عشقش کند، عشقی حقیقی فراتر از آدمیان حریص ، آمد تا طعم تلخ و گس مانند زهر تکرارها را از کامش بزداید ، آمد تا زمزمه روز و شبش شبیه لالایی دلنوازی بر لبهایش و کنار گوش او دوست داشتنی ترین تکرارش شود ، تو فقط عشقی زمینی بودی یا معجزه ای حقیقی تمنای دلم …

خلاصه رمان تمنای وصال

تمنا برخاست و با ب*و*سه ای به گونه مادر چشم کشداری گفت که بقیه را به خنده انداخت!

سپس به سمت اتاقش رفت که سوگل هم به اصرار نیمی از وسایل را از دستش گرفت و به دنبالش وارد اتاق شد.

غرق خوابی شیرین بود که حس کرد صدایی نامش را زمزمه می کند ... هومی گفت و اعتنا نکرد.

چند لحظه بعد دست هایی روی بازویش را لمس کرد و دوباره نامش را شنید ...خواب آلود دست را پس زد ... پتویش را دور خود پیچید و سرش رابیشتر دربالش فرو کرد!

دوباره دل به دل خواب و رویا داد و از اطرافش غافل شد که حس کرد سیلی ناگهانی بر سرش نازل شد و برای گریز مانند فنری که مدت هاست در حالت فشردگی قرار گرفته و ناگهان رها میشود ازجا پرید!

گیج و منگ  با حالتی که میان خواب و بیداری معلق باشد صاف نشست و درآن لحظه فقط چشم هایی متحیر و گرد شده را مقابلش دید که ظرفی بزرگ به دست دارد.

وقتی هوشیارتر شد، همزمان با شناسایی چهره مبهود و رنگ پریده سوگل ... صدای خنده ای بلند راشنید .

مغزش کاملا فعال شد و صدای ریسه رفتن هانیه در جیغ و دادهایش پیچید و دنبالش گذاشت ...

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان تمنای وصال

دانلود رمان امن ترین آغوش دنیا

13 آذر 1398
رمان امن ترین آغوش دنیا
رمان امن ترین آغوش دنیا

دانلود رمان امن ترین آغوش دنیا اثر فریده بانو با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستان این رمان اجباری در مورد دو خواهر دوقلو به نام های سوگل و سوگند می باشد ، سوگل بی دلیل یک هفته قبل از عروسیش ناپدید می شود ، حال آبروی چندین ساله ی پدربزرگش در میان است و درخواست حامی پارسا  و اکنون سوگند ناچار است فقط یه تصمیم بگیرد و آن تصمیم چی می تواند باشد ، خواسته حامی یا آبروی پدربزرگش ...

خلاصه رمان امن ترین آغوش دنیا

خانوما جلسه تون تموم نشد ؟

فوری از جام بلند شدم سلام زیر لبی گفتم اما مثل همیشه سلامم بی جواب موند زیر چشمی نگاهی به پارسا نامزد خواهر دو قلوم انداختم ...

یه مرد قد بلند چهارشونه قیافه ی اونطور اسطوره ی نداشت اما از تک تک حرکاتش معلوم می شد که یه مرد پر جذبه هست ...

همین برخورداش ازش یه مرد جذاب برای دخترا ساخته بود و اون صدایی که موقعی که صحبت میکرد بمو خشدار که حاصل از کشیدن سیگار بود و اون بوی گس رودیگز ...

همه ی اینا دست به دست هم داده بود ...و این مرد و جذاب و قابل احترام کنه ... که منم جزوه کسایی بودم که ناخداگاه ازش حساب می بردم و احترام میذاشتم بهش ...

3ماه می شد که نامزد خواهرم شده بود ولیهنوز برای من غریبه تر از هر غریبه ی بود دوباره با اون صدای خشدارش گفت : هنوز تشریف نبردین ؟

کیفم و برداشتم دستی به مقنعه ام کشیدم ... گفتم الان میرم جیک ندا هم در نمی اومد از کنارش رد شدم و دوباره اون بوی وحم انگیزه رودیگز پیچید توی دماغم ...

ندا هم ازدنبال من اومد ... از دید پارسا که دور شدیم ... هر دو نفس راحتی کشیدیم

سوگند اگه قیافه هاتون انقدر شبیهه هم نبود باورم نمی شد که با اون سوگل اتیش پاره خواهر باشی اونم از نوع دوقلویش.

شونه ی بالا انداختم گفتم : درست من و سوگل از لحاظ قیافه یه سیبی هستیم که انگار از وسط نصف کردی اما اخلاقامون نه

من بخاطر بیماره ی که دارم کم تر تو فعالیتها شرکت میکنم اما سوگل از همون بچگی بیشتر تو چشمه بقیه بود و شیرین زبانیشم باعث می شد تا همه دوسش داشته باشن

خیلی جالبه اخه ... البته همه که مثل هم نمیشن ...

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان امن ترین آغوش دنیا

دانلود رمان قلب سوخته

13 آذر 1398
رمان قلب سوخته
رمان قلب سوخته

دانلود رمان قلب سوخته اثر س.شب با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستان رمان درباره دختری به اسم سپیده است که یک زندگی عادی دارد ولی در یک شب بارانی سانحه ای برایش پیش می آید که سرنوشتش تغییر میدهد ، عشق ممنوعی را تجربه میکند که راه فراری از آن ندارد …

خلاصه رمان قلب سوخته

ماجرا از اینجا شروع شد که با صدای مادرم از خواب بیدار شدم ... پاشو دختر چقدر میخوابی مگه تو ساعت ۸ کلاس نداری!

بازم کلاس سر صبح ... یکی نیست بگه اگه صبح نمی تونی بیدار شی مگه مرض داری کلاس ور میداری

تازه داشتم خمیازه میکشیدم که باز مامان صدا کرد!

 

این دفعه داد میزد سپیده ... من موندم اول صبحی مامان چه انرژی داره ...

از تو اتاق همین جوری که رو تخت دور خودم می پیچیدم گفتم:

بیدارم بابا ... با چشمایی که فقط یکیشو به زور باز نگهداشتم به طرف دستشویی میرم داشتم از خواب میمردم.

به زور دست و صورتمو شستم و به طرف آشپزخونه رفتم ... مامان داشت صبحانه رو میز میزاشت

سلام خوشگله چطوری ... مامان : خودتو لوس نکن دختر ۲۶سال داری ...

من باید سر صبح هنجرمو پاره کنم من هم قد تو بودم دوتا بچه داشتم .

ای بابا باشه عشقم چرا ناراحتی قول میدم دفعه دیگه زود بیدار شم ...

مامان ... آره جون خودت همیشه همین قولو میدی، بعد دوباره تکرار میکنی.

باشه حالا صبحانه رو رد کن بیاد تا لیلا کلمو نکنده!

مامان ... دختر تو کی میخوای این رفتارای پسرونه رو کنار بزاری رد کن بیاد یعنی چه مثلا مهندس مملکتی ... اولا تا سرکار نرفتم ادعای مهندسی ندارم بعدا این جوری باحال تره .

مامان ... همش تقصیر این باباته که باهات مثل پسرا رفتار کرده ، خوبه حالا سارا مثل تو نشد ... مامان تو همیشه سارا رو بیشتر دوست داری!

مامان ... کی گفته شما …

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان قلب سوخته

دانلود رمان آشوب

11 آبان 1398
رمان آشوب
رمان آشوب

دانلود رمان عاشقانه آشوب اثر رویا رستمی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

ماجرای دختری که به تازگی پدرش را از دست داده ، بهر همین داستان مجبور می‌شه همراه با زن پدرش از زادبومش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این زن پدر برادری داره بس مغرور و جذاب ! هنگامی تو خونه ای باشی که انگ دهاتی بودن بهت بچسبونن ، تو خونه ای که بگن بی سواد ، درد داره ، زیادم درد داره ، اما از یه جایی به بعد کم میاری و …

خلاصه رمان آشوب

هیچ چیزی محض دلخوشی به دیوارش آویزان نبود؛ فقط یک کمد، یک میز و صندلی چوبی و یک تخت خواب!

باید خرید میکرد ... روی تخت نشست ... دو دوتا چهارتا کرد ، باید از حساب کوچک خودش همان حسابی که پول توجیبی هایش را در آن می ریخت کمی پول بردارد برای خرید.

روی تخت دمر خوابید و به همین زودی چقدر دلتنگ بود .

صدای فروزان بلندش کرد ، دامن بلند مشکی رنگش را بالا گرفت و فورا جلوی در رفت ... در را باز کرد که فروزان مادرانه دستی به صورتش کشید و گفت:

رنگ به روت نمونده ... بیا غذا رو درست کن بخور؛ از صبح که حرکت کردیم چیزی نخوردی!

میدونی که حالم بد میشد ... آره قربونت برم حالا بیا بخور!

شادان گره روسری اش را سفت تر کرد و همراه فروزان از پله ها پایین رفت.

میز ناهارخوری 21نفره ی بزرگ با میز و صندلی چوبی که حسابی و شیک تراش خورده بود نگاهش را کج کرد و اخم نشاند میان ابروانش از فردینی که منتظر نمانده در ...

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان آشوب

دانلود رمان گندم

11 آبان 1398
رمان گندم
رمان گندم

دانلود رمان عاشقانه گندم اثر مرتضی مودب پور با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با لینک مستقیم

داستان رمان گندم راجب یک خانواده ثروتمند هست که بیشتر اعضای آن کنار هم زندگی میکنند ، طی اتفاقاتی یکی از اعضای این خانواده به نام گندم متوجه میشود که بچه ای سر راهی بوده، گندم مشکلات روحی پیدا می کند و در طی همین اتفاقات سامان متوجه علاقه قلبی شدید خودش نسبت به دختر عمه اش گندم شده ، اما با یک نامه همه چیز خراب میشود و …

خلاصه رمان گندم

اواخر فروردین بود ... یه روز جمعه ... تو اتاقم که پنجره ش به باغ وا می شد ... روتختم دراز کشیده بودم و داشتم فکرمی کردم!

صدای جیک  جیک گنجیشکا از خواب بیدارم کرده بود ... هفت هشت تا گنجیشک رو شاخه ها باهم دعواشون شده بود و جیک جیکشون هوابود!

رو شاخه ها این ور و اون ور می پریدن و با هم دعوا می کردن ... منم دراز کشیده بودم و بهشون نگاه می کردم!

خونه ما یه خونه قدیمی آجری دو طبقه بود ... گوشه یه باغ خیلی خیلی بزرگ ... یه باغ حدود بیست هزارمتر!

یه گوشش خونه ما بود و سه گوشه دیگه ش خونه عموم و دو تا عمه هام!

وسط این باغ بزرگم یه خونه قدیمی دیگه بود که از بقیه خونه ها بزرگتر بود که پدر بزرگم توش زندگی می کرد!

یه پدر بزرگ پیر و اخمو اما با یه قلب پاک و مهربون!

یه پدر بزرگ پر جذبه که همه  تو خونه ازش حساب می بردن و تا اسم آقا بزرگ می اومد نفس همه تو سینه حبس می شد!

اتاق من طبقه پایین بود که با باغ همسطح بود ...

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان گندم

دانلود رمان قلب آهنی

11 آبان 1398
رمان قلب آهنی
رمان قلب آهنی

دانلود رمان قلب آهنی اثر زینب رحیمی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا ویرایش شده با لینک مستقیم

داستان در مورد بخت و طالع سه دختر جوان می باشد که با ورود به دانشگاه و اجتماع زندگی آنها تغییر می کند ، دخترانی از جنس آرامش و شیطنت های کودکانه دخترانی که با تغییراتی در زندگیشان به زیبایی های زندگی پی می ببرند ، هر کدام در پی جستجو کردن و یافتن راهی برای خارج کردن زندگی خود از یکنواختی های تلخ و خسته کننده اند ، پس با هم ببینیم که عشق ، تنفر ، بی اعتمادی ، با شخصیت های رمان ما چه کار خواهد کرد …

رمان قلب آهنی

خواب بودم که با صدای جیغ و داد زینب از خواب شیرینم پریدم!

با ترس روی تخت نیم خیز شدم و به اطرافم با ترس نگاه میکردم!

زینب ... فاطی ذلیل شده پاشو دیگه از کلاس جا موندم!

صد بار میگم صبح تا شب نشین به حرف زدن با زهرا ... تو که انقدر خوابت سنگینه ... پس چرا تا نصف شب بیدار میمونی!

اه پاشو دیگه ... اوه خدا به خیر کنه. باز صبح شد و این اجی دیوونه من شروع کرد داد و بیداد کردن!

الحق که اعتباری داره که ازش حساب میبریم ...

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان قلب آهنی

دانلود رمان ناگفته ها

11 آبان 1398
رمان ناگفته ها
رمان ناگفته ها

دانلود رمان عاشقانه ناگفته ها اثر بهاره حسنی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا ویرایش شده با لینک مستقیم

داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد ، آشنایی او با جوان در هواپیما و در مورد زندگی خود ، این داستان را شکل می دهد ...

خلاصه رمان ناگفته ها

با تکان هواپیما از خواب پریدم و کتاب روی پاهایم سر خورد و کف هواپیما افتاد!

خم شدم تا آن را بردارم ... ولی کسی که کنار من نشسته بود سریعتر از من خم شد و کتاب را که تقریبا زیر پای خودش افتاده بود برداشت و به دستم داد!

سرم را بلند کردم و با لبخندی از چهره ی جوان و خنده رویش تشکر کردم!

وقتی که من سوار شدم هنوز صندلی کناری من خالی بود!

من تقریبا اولین مسافری بودم که سوار شده بودم و خسته و خواب آلود ... همان لحظات اول خوابم برده بود و متوجه نشده بودم که چه زمانی صندلی کناریم پر شده است!

مرسی ... کتاب را جلوی چشمانش گرفت و جلدش را نگاه کرد و با لبخندی دوباره و به فارسی غلیظ و با لهجه ایی گفت :

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم ...

به لینک زیر مراجعه کنید :

دانلود رمان ناگفته ها

خطا ...
آدرس ایمیل وارد شده نامعتبر است.
متوجه شدم